بیا با هم از عشق بخونیم..ترانه ای جدید از عشق..

هرچی از عشق بگیم بازهم اون دلتنگی و تنهایی و غم خودنمایی میکنه..

انگاری ناف تموم آدمها رو با عشق غم بریدن..

چقدر دلتنگیم.چقدر آزرده خاطریم..تقصیر خودمونه تقصیر خودمه..تقصیر خودته

وقتی برا هم میخونیم که دنیامون بدون هم هیچ و نابوده خوب معلومه که یه لحظه دوری

دلتنگی و غم رو به یادمون میاره..

مگه میشه که عاشق باشیم و دلتنگ نباشیم..؟

مگه میشه دوست داشته باشیم و وقتی یه لحظه نبینمیش یا صداشو نشنویم احساس تنهایی نکنیم...؟

بیا باهم کنار هم شاد باشیم..از غم هامون بنویسیم و شادیهامون رو در هم ضرب کنیم..

خوده من همونیم که شادی رو یادم میره..همون که دوستم به چشمم نگاه میکنه و میگه:

هیچ معلومه چته؟بهش نگاه میکنم و میگم زندگی یادم رفته..نمیدونم نگرانم.اضطراب دارم.

استرس ..دلشوره..همون که جمعه منو تا مرز مرگ برد..تا شنبه دست از سرم بر نداشت..

همونی که خواهرم بهم میگه ابجی دیشب رنگت رنگ ناشناخته بود..

میشد از چشمات خوند که ناامید شدی..داغون بودی..هر کسی تو رو میدید میفهمید که حالت خرابه..

نمیدونم شاید همه حالت هام برا اینکه یادم میره باید زندگی کنم.

شاید زنده بودن و زندگی کردن حق منم باشه اما یادم رفته چطور باید با غم هاش بسازم..

یادم رفته..

صبوری کردم و صبر از یادم رفت.

.دلم بی طاقت و دلبریها از یادم رفت..



دل بی طاقتم امشب بدون تو مینالد...

دلم ارامشی خواهد که جز تو در نمیابد...
مریم.