بازانديشى در معنا، جايگاه، چالش‏ها و آثار عادات در فرايند تربيت اسلامى

چكيده

در فرايند تربيت اسلامى، براى تربيت انسان‏ها، روش‏هاى گوناگونى سفارش شده است. «عادت دادن» يكى از روش‏هايى است كه از صدر اسلام تاكنون مورد تأكيد بوده است. نظر به اينكه تعليم و تربيت نيز در حد وسيع با آموزش سر و كار دارد، بايد ديد جريان عادت دادن در چه صورتى جنبه تربيتى پيدا مى‏كند و تا چه اندازه مى‏ تواند روش مؤثرى براى تربيت اسلامى انسان باشد.


اين مقاله، با روش تحليلى ـ استنباطى، ضمن شناسايى دقيق مفهوم عادت و عوامل مؤثر بر آن، جايگاه اين روش از ديدگاه آموزه‏هاى دينى، فلسفى و روان‏شناختى، آثار تربيتى و موانع و چالش‏هاى فراروى آن را مورد بحث قرار داده است.


نتايج اين پژوهش حكايت از آن دارد كه اگرچه عادت دادن در مراحلى از زندگى، به ويژه در دوران كودكى، مى‏تواند روش مؤثرى براى تربيت دينى يا اسلامى باشد، اما در مراحل بالاتر ارزش تربيتى آن به دليل عدم سازگارى كامل با جريان تفكر منطقى، كاهش مى‏يابد.


كليدواژه‏ ها:

عادت، تربيت، چالش‏ها، عادت دادن.


مقدّمه

در قلمرو تعليم و تربيت، مكاتب مختلف تربيتى روش‏هاى متفاوتى را عرضه مى ‏كنند. در اين ميان، اسلام نيز روش مخصوص به خود را دارد. به عبارت ديگر، «تربيت اسلامى» نشان‏دهنده طرح اسلام در ساختن و پرداختن انسان است. اينكه با چه قواعد و شيوه‏هايى بايد حركت را در انسان آفريد، ناظر به روش‏هاى تربيتى اسلام مى‏ باشد.1 شيوه اسلام براى تربيت عبارت است از رسيدگى همه‏جانبه سرشت و آفرينش بشر؛ يعنى هم به تربيت جسم مى‏پردازد، هم عقل و هم روانش.2 براى اين هدف، وسيله‏ها (روش‏ها)ى چندى به كار مى‏برد. يكى از اين روش‏ها، تمرين و تكرار و عادت دادن است كه تاكنون مورد توجه اكثر مربيان بزرگ بوده است. البته اين روش مورد تأكيد برخى از روان‏شناسان و متخصصان تربيتى زمان معاصر نيز مى‏باشد.3 عادت، از آن‏رو كه كوشش انسان را در زندگى روزمره به يك امر عادى تبديل مى‏سازد، بخش بزرگى از تلاش و مجاهدت انسان را مى‏گيرد تا آن را در ميدان‏هاى تازه كار و توليد و نوآورى و ابتكار به كار ببرد.4


«عادت» با تمام وسعت دايره اثر و عملش در انسان و حتى حيوانات و صرف‏ نظر از ساير جنبه‏ها و آثار وجودى گوناگونش، از جمله عواملى است كه اگر آگاهانه و به طور اصولى مورد توجه و استفاده قرار بگيرد، نقش و اثر تربيتى مخصوص به خود را دارد. نيز در مواردى امر تربيت و حتى تعليم، اختصاصا مبتنى بر پيدايش عادت مى‏گردد. با وجود اين، اگرچه امروزه، سهم بسيارى از تعليم و تربيت، از طريق ايجاد «عادت» در جوامع بشرى امكان‏پذير گشته و تسهيلاتى را در فرهنگ و تمدن بشر به وجود مى ‏آورد، ولى متقابلاً در صورت خلاصه شدن امر تعليم و تربيت بر اين اساس و عدم امكان طى مراحل بعدى «تربيت» براساس موازين عقلى و تفكر اصولى ـ منطقى و بخصوص اشراقات قلبى، هرگز نه تربيت بشر اصولى و كافى و كامل بوده است و نه سير تكامل او تا به سرحد كمال استعداد و استحقاق طبيعى‏اش امكان‏پذير خواهد بود.5 بر همين اساس، روش‏هاى تربيتى كه اسلام عرضه مى ‏كند عمدتا مبتنى بر بعد عقلانى، يعنى آگاهى و شناخت خود فرد است و نه فشار و اجبار بيرونى. عادت نيز به دليل آنكه با ارشاد، تذكر، و امر و نهى سروكار دارد، به فرد در مورد اعمال و رفتارش آگاهى داده و راه درست را براى او بيان مى‏كند و در نهايت، اين خود فرد است كه تصميم مى‏گيرد.6 با اين تفاسير، مشخص مى‏شود كه عادت دادن اگرچه يك روش تربيتى است، اما بايد همواره آثار منفى و حدود استفاده از آن را نيز در نظر گرفت.


سؤال اصلى پژوهش اين است كه آثار تربيتى عادت دادن و چالش‏هاى فراروى اين روش چيست؟ ضمن بررسى اين سؤال، بايد مشخص كرد كه با عنايت به آثار تربيتى عادت دادن اين روش تا چه اندازه نسبت به روش‏هاى ديگر تربيتى داراى مزيت مى‏باشد؟ آيا چالش‏هاى فراروى اين روش، نقش تربيتى آن را كمرنگ كرده است يا نه؟ چه پيشنهادهايى براى كارآيى بهتر اين روش مى‏توان ارائه داد؟


بررسى پيشينه تحقيق نشان مى‏دهد كه هركدام از نويسندگان و صاحب‏نظران به جنبه خاصى از عادت دادن پرداخته‏اند و كمتر سعى در بررسى جامع و مانع آن برآمده‏اند. براى نمونه عده‏اى بيشتر در باب مفهوم‏شناسى آن كار كرده‏اند، مانند محمد قطب در كتاب روش تربيتى اسلام، محمدباقر حجتى در كتاب روان‏شناسى از ديدگاه غزالى و دانشمندان اسلامى و احمد صبورى ارودبادى، در كتاب نقش تربيتى عادت. عده‏اى ديگر از جمله محمدرضا نيلى احمدآبادى در روش تربيتى عادت از ديدگاه امام على عليه‏السلام، جرالد ال. گوتك، مكاتب فلسفى و آراء تربيتى و على شريعتمدارى در كتاب تعليم و تربيت اسلامى بيشتر به جنبه فلسفى و تا اندازه كمى به جنبه روان‏شناسى آن نظر داشته‏اند. در متون اسلامى (از جمله قرآن، ميزان‏الحكمه و غررالحكم) و ساير آثار نويسندگان همچون سيداحمد احمدى در كتاب اصول و روش‏هاى تربيت اسلامى و على شريعتمدارى اصول و فلسفه تعليم و تربيت نيز گرچه به آثار تربيتى عادت و چالش‏هاى فرارو در اين زمينه توجه داشته‏اند، اما در آثار خود چنين عنوانى به نوشته‏هاى خود نداده‏اند و كمتر به تفكيك اين ويژگى‏ها از ساير زمينه‏هاى مورد بررسى خود پرداخته‏اند و همچنان توجه خاص به اين دو ويژگى يك بايد تلقّى مى‏شود.


نظر به اين مهم، آنچه اين پژوهش را از ساير نوشته‏هاى ديگر مجزا مى‏سازد آن است كه هدف اصلى خود را به بررسى اثرات تربيتى عادت دادن و چالش‏هاى فراروى اين روش تربيتى متمركز كرده است. هدف ديگر اين پژوهش بررسى جايگاه عادت دادن از منظر مكاتب مختلف تربيتى و نيز مفهوم‏شناسى دقيق عادت مى‏باشد. در پايان راه‏كارهايى جهت افزايش اثرات تربيتى اين روش و پيشنهادهايى براى دست‏اندركاران تعليم و تربيت ارائه شده است.


مفهوم‏شناسى عادت

تاكنون براى «عادت» تعريف جامع و توصيف كاملى صورت نگرفته است. حتى در روان‏شناسى كلاسيك و مكاتب فلسفى مختلف نيز در اين‏باره اتفاق‏نظرى وجود ندارد و هر گروه «عادت» را به نوعى تعريف و هر دسته به وجهى تعبير نموده‏اند. اين اختلاف ‏نظر، بيشتر ناشى از آن است كه «عادت» يك پديده يا حالت خاص با صفات و مختصات مشخص نيست كه در وادى امر در ذهن خطور مى‏كند، بلكه در تعريف كلى، عادت مركب است از چندين پديده مختلف و متفاوتى كه تمام اين پديده‏ها تنها از يك جهت و از يك لحاظ با هم مشابه و در يك مورد با هم مشتركند و آن عبارت است از «خودكارى و نظم و هماهنگ مابين تمام فعاليت‏هاى خود به خودى روانى يا عضوى.»7


در فرهنگ فارسى نيز عادت به «خوى يا كارى كه انسان به خود بگيرد و در وقت معين انجام دهد» معنا شده است.8 ابن‏سينا آن را «تكرار زياد يك عمل در زمان‏هاى نزديك به هم مى‏داند كه در درازمدت ادامه يابد.»9 در فرهنگ علوم تربيتى، عادت به حالت خاصى از رفتار اشاره دارد كه كسب يا تحصيل مى‏شود.10


«عادت دادن»11 نيز مانند خود عادت داراى تعريف مشخص نيست. اما با توجه به اركان اصلى عادت، يعنى تمرينو تكرار، مى‏توان گفت: عادت دادن عبارت است از اينكه كسى را به پذيرش و كسب عادتى تحريك و تشويق كنيم، به گونه‏اى كه در درازمدت رفتار او را تنظيم كند. در ارتباط با مفاهيم نزديك به عادت، مى‏توان «عادت كردن»12 را نيزعبارت از «يادگيرى انجام عملى در موقعيت‏هاى مختلف كه بر اثر تكرار حاصل شده است» دانست يا «كاهش تمايل ارگانيسم براى پاسخ دادن به يك محرك در نتيجه رويارويى درازمدت.»13


غزالى، عادات را برحسب حوزه نفوذ، طبقه ‏بندى كرده و برخلاف بسيارى كه آن را صرفا در محيط بيولوژيك يا يادگيرى‏هاى عضلانى محدود مى‏كنند، به چهار قسم تقسيم نموده است: حركات عضلانى (عادتِ خوردن، پوشيدن، بازى، خطاطى و...)، جنبش‏هاى عقلانى (بينش دينى و فقهى و طرز تفكر)، عادات وجدانى (مرتبط با عواطف انسان) و عادات اخلاقى (زهد، صبر، اعتدال، شجاعت و...).14


صبورى اردوبادى نيز عادات را به چهار نوع تقسيم كرده است:


1. عادت روحى يا معنوى:

حصول معرفت به يك معنا و ايجاد انس روحى و معنوى تا سرحد خنثى نمودن اثرات القايى روحى و معنوى آن در زمينه روحى و قابل تعمل ساختن آثار نامأنوس يا تطابق روحى و معنوى با آثار آن.


2. عادات عضوى يا عملى:

ايجاد استعداد و توانايى اجراى فعل و عمل بى‏سابقه‏اى در عضو


در اثر مرور و تكرار يك عمل بر مبناى عبور يك نيروى محرك با شعور از عضو، كه از آن پس اين استعداد جزو خصوصيات جسمى و استعداد روحى به شمار رفته و مى‏تواند براى نسل‏هاى بعد در رديف استعدادهاى موروثى به شمار رود.


3. عادات غريزى:

عادتى كه از تركيب استعداد عادت روحى و عضوى در شخص به وجود آمده ولى اينچنين عادت يا استعداد مربوطه برخلاف دو نوع قبلى، جنبه اكتسابى نداشته، بلكه منشأ موروثى دارد و ارادى نبوده و از جمله استعدادهاى غيرارادى است.


4. عادت بيولوژيكى يا حياتى:

عبارت است از تطابق محيط زنده‏اى با انواع شرايط و


تغييرات و تحولات فيزيكى و شيميايى بى‏سابقه اما قابل تأمّل براى موجود زنده، اعم از اينكه انسان باشد يا حيوان يا نبات.15


عادت از منظر آموزه‏هاى دينى

عادت، نقش بزرگى در زندگى بشرى ايفا مى‏كند و اگر اين موهبت خدادادى در فطرت بشر گذاشته نشده بود، انسان همه عمر خود را براى ياد گرفتن صرف مى‏كرد.16 بنابراين، ضرورت امر و ايجاد عادات نيك و نفى و مبارزه با عادات مضر، سرلوحه برنامه اديان بزرگ و بخصوص اسلام قرار گرفته است و هريك از آنها متناسب با افكار عمومى و استعداد مردم خود، راه و روش خاصى در پيش گرفته‏اند.17 اسلام، كه عادت را به عنوان يكى از وسايل تربيتى مورد استفاده قرار داده است، هر چيز خوب و خيرى را به عادت تبديل مى‏كند و با هرگونه عادت ناشايست به مبارزه برمى‏خيزد. در مورد مبارزه با انواع عادات نامطلوب، اسلام به دقيق‏ترين و كامل‏ترين وجهى برنامه‏ريزى كرده است.18 نيز براى هريك از عادات، متناسب با نوع و ميزان ريشه دوانيدن آنها در جان، دو روش را در پيش گرفته است: روش فورى و روش تدريجى. هر عادتى كه به اساس و ريشه پندارها و باورها بستگى داشت و مستقيما به خدا مربوط مى‏شد (شرك و بت‏پرستى)، بى‏درنگ با روش فورى با آن مبارزه شده است. اما عادت‏هاى اجتماعى را كه بر انكار و ادراك «فردى» به تنهايى سايه نينداخته، بلكه با اوضاع اجتماعى و اقتصادى نيز درآميخته است، جز با روش تدريجى و از طريق پند و اندرز مستمر و ارشاد دايم و زنده كردن دل‏ها نمى‏توان چاره كرد.19


از سوى ديگر، عادت دادن افراد به رفتار پسنديده و ايجاد نظم و انضباط در زندگى، تسلط بر نفس و عادت به همكارى اجتماعى مستلزم اين است كه برنامه‏اى مستمر براى تمرين و تكرار وجود داشته باشد تا يك رفتار به خوبى فراگرفته شود و به صورت راه و رسم زندگى فردى و اجتماعى درآيد. اسلام با تعبيه تمرين‏هايى به چنين مهمى اقدام كرده است.20 در ذيل، به نمونه‏هايى از اين تمرين‏ها اشاره مى‏شود:


نماز:

نماز يكى از اركان اسلام است كه بر آن تأكيد زيادى شده، ستون دين و رأس اسلام لقب گرفته است. از اين‏رو، در سيره معصومان عليهم‏السلامنيز به آموزش آن اهتمام زيادى شده‏است.21 اين واجب، يك تمرين عملى است براى اينكه هرگونه كرنش و احترام، از قبيل ايستادن، خم شدن، و به خاك افتادن را مخصوص خداوند بگرداند و از كرنش در مقابل بندگان باز دارد. حاصل نماز، همان‏گونه كه قرآن بيان داشته است، جلوگيرى از كارهاى ناپسند و زشت است: «إِنَ‏الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ‏الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ»(عنكبوت:45).22


روزه:

روزه يك تمرين سالانه براى سلامت بدنى، تربيت اخلاقى و اجتماعى است. روزه نه تنها به سلامت جسم كمك مى‏كند، بلكه باعث تقوا و تسلط بر نفس مى‏شود. روزه يك تمرين عملى براى آگاهى از احساس رنج حاصل از تشنگى و گرسنگى فقرا مى‏باشد. اگر روزه باعث تقوا نشود، همان‏گونه كه امام على عليه‏السلامفرمودند، جز گرسنگى و تشنگى حاصلى نخواهد داشت23 «كمً مِنً صائمِ ليسُ له مِنً صيامه الّا الجوع و الظما.»24 در سيره معصومان عليهم‏السلام، بهترين روش آموزش روزه‏دارى، عادت دادن بوده است؛ يعنى فرزندان را از سن هفت يا نه سالگى به روزه‏دارى امر مى‏كردند تا به تدريج به اين عمل عادت كنند و زمانى كه به سن تكليف رسيدند، به راحتى بتوانند آن را انجام دهند.25


زكات:

زكات، ميلى است در اندرون نفس انسان براى آزاد كردن جان انسان از بخل، و ايجاد مهربانى و همدردى با نيازمندان و همكارى با اجتماع.26 زكات اعلام اين امر است كه چون مؤمنان همه از يك خانواده‏اند، بايد از مال و منال يكديگر بهره‏مند شوند. قرآن مى‏فرمايد: «وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ» (بقره: 43).27


ذكر و دعا:

در روايات و متون اسلامى، بر دعا و ذكر تأكيد بسيارى شده است. معصومان عليهم‏السلامبه سبب اهميتى كه براى ذكر و دعا قايل بودند، ضمن آموزش آن به ديگران، فرزندان خود را نيز به اين مهم عادت مى‏دادند. از امام صادق عليه‏السلام نقل شده است كه فرمود: (پدرم) ما را جمع مى‏كرد و امر مى‏فرمود كه ذكر خدا بگوييم تا خورشيد طلوع كند.28


عادت به تفكر:

يكى از عوامل اصلاح و تربيت نفس در تعليمات اسلامى، عادت كردن به تفكر است. تفكر بايد براى انسان عادت بشود. عادت كردن به تفكر، يعنى اينكه انسان پيش از تصميم گرفتن به هر كارى، كاملاً نسبت به آن فكر كند؛ و اين از نظر اخلاقى همانند محاسبه النفس است. غير از اينكه انسان در هر كارى بايد قبلاً فكر كند، بايد در هر شبانه‏روز، هرچند براى دقايقى هم شده، به خودش مجال بدهد كه درباره خودش و درباره كارهايى كه بايد در مورد آنها تصميم بگيرد، بينديشد. در زمينه تفكر هم آيات و احاديث فراوانى آمده است. در سوره «بقره» آمده است: «كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(بقره: 242)؛ خداوند بدين‏گونه آيات خود را براى شما روشن مى‏سازد؛ باشد كه شما تعقل كنيد. بنابراين، فكر كردن به انسان روشنايى مى‏دهد، و عبادت بى‏تفكر، ممكن است به صورت يك كار لغو و بيهوده درآيد: «لاخير فى عبادُه لَيس فيها تَفكر.»29 از اين‏رو، به خوبى مى‏توان دريافت كه چرا اسلام «تفكر» را به تنهايى افضل عبادات قرار داده است؛ زيرا در اثر تفكر و تعقل صحيح و اصولى، عقيده راسخ و ايمان محكم حاصل مى‏شود و به واسطه آن، هرگز خلاف آنها به صورت بدعت و عادت، در زمينه روحى شخص القا نشده و منشأ اثر نمى‏گردد.30


مبارزه با نفس (جهاد با نفس):

جهاد با نفس در واقع، يك تمرين عملى و تلاشى براى مقابله با دشمن مى‏باشد؛ زيرا همواره هواهاى نفسانى انسان را به سمت بى‏راهه مى‏برد و او را به ورطه گناهان مى‏كشاند. بنابراين، مبارزه با آن يك عمل واجب مى‏باشد و قرآن مبارزه‏گران با نفس را از رستگاران مى‏خواند. در روايتى به نقل از پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏و‏آله، ايشان خطاب به مسلمانانى است كه از جهاد با دشمنان مراجعت كرده بودند فرمود: «مرحبا به شما كه از جهاد كوچك‏تر بازگشتيد تا به جهاد بزرگ‏تر بپردازيد.»31 در اينجا منظور حضرت از «جهاد اكبر» در واقع، همان جهاد و مبارزه با نفس مى‏باشد.32


همچنين در روايتى، حضرت على عليه‏السلام در سفارش به فرزند بزرگوارشان امام حسن عليه‏السلام مى‏فرمايد: «از هر خويى بهترين آن را براى خود برگزين؛ زيرا خوبى عادت است. از هر خويى، از بدترين آن دورى كن و در راه دورى كردن از آن با نفس خود بستيز.»33


گفتن و شنيدن سخنان نيك: در اسلام همچنين بر عادت كردن به گفتن و شنيدن سخنان پسنديده تأكيد شده است؛ زيرا چنين عملى موجب بالا رفتن درجه احترام فرد در ميان افراد و جمع مى‏گردد و نام او به نيكى بر سر زبان‏ها جارى مى‏شود. در اين‏باره مى‏توان به سخن حضرت على عليه‏السلاماستناد كرد: «زبان خود را به نرم گويى و سلام گفتن عادت ده تا دوستانت زياد شوند و دشمنانت كم گردند.»34


صبر و بردبارى:

صبر نيز از جمله مقوله‏هايى است كه در اسلام جايگاه خاصى دارد. صبر باعث مى‏شود كه انسان در مقابل بدى‏ها و اعمال ديگران فورى از خود واكنش نشان ندهد، بلكه به صورت منطقى و محتاطانه با قضيه برخورد كند؛ چراكه خويشتن‏دارى باعث تقواى بيشتر و افزايش تسلط بر خود مى‏شود و همچنين انسان را به سوى منطقى و عاقلانه رفتار كردن مى‏كشاند نه احساسى و ميلى.35


در اين‏باره امام على عليه‏السلام در وصيت به فرزند بزرگوار خود امام حسن عليه‏السلام مى‏فرمايند: خويشتن را به صبورى در برابر ناخوشايندها عادت ده، و نيكو خصلتى است صبورى كردن در راه حق.36 همچنين در حديثى از امام رضا عليه‏السلامآمده است: «از نشانه‏هاى فهم، بردبارى‏وسكوت‏است.»37


پس به واقع، پيروى از دستورهاى خدا و عمل كردن به به واجبات و دست برداشتن از محرمات، از يك‏سو، عبادت و بندگى خداوند ـ البته در مقام عمل ـ است38 و از سوى ديگر، با انس گرفتن انسان با اين عادات يا تمرين‏ها، مصونيت طبيعى و مطمئن در برابر تمام عادات منفى ايجاد مى‏شود.39


عادت از منظر روان‏شناختى و فلسفى

در روان‏شناسى و مكاتب مختلف فلسفى اتفاق‏نظرى در مورد عادت وجود ندارد و هر دسته آن را به وجهى تعبير نموده‏اند. روان‏شناسى (بخصوص روان‏شناسى كلاسيك) عادت را بيشتر از نظر تكرار و يا عمل يا فقط از جنبه‏هاى نفسانى و معنوى آن مورد بحث و مطالعه قرار داده است و تمام انواع عادت را در يك سطح درنظر مى‏گيرد. براى مثال، عادت به خواندن و نوشتن و ساز زدن، از لحاظ سازوكار در همان رديفِ عادت به بو، استعمال داروها، مواد مخدر و غيره قرار دارد. تنها فرقى كه بين آنها قايل هستند اين است كه خواص مفيد و مثبت را از خواص منفى و مضر آنها مغاير دانسته‏اند. از اين‏رو، تقسيم‏بندى كه روان‏شناسى از عادت ارائه مى‏دهد بيش از دو حالت نيست و بديهى است كه اين دو حالت كلى هرگز قادر به توجيه و تفهيم كليه موارد نبوده و براى رساندن جزئيات موضوع براى نيل به مقصود كافى نيستند.40 در اصطلاح روان‏شناسى، عادت به تكرار عملى در نتيجه ارتباط بين امور مختلف و مجاورت و همانندى آنها اشاره دارد و پايه اين جريان عكس‏العمل مشروط است. براى مثال، فرد در اثر خواندن مكرر يك شعر، يك يا چند قضيه علمى، معادلات رياضى، مطالب تاريخى يا در اثر انجام مكرر امرى، اطلاعات و مهارت‏ها را كسب مى‏كند.41


از لحاظ فلسفى نيز عادت در سطوح بسيار مختلف و متفاوت از هم، طرح شده است و بيش از همه به وسيله علماى اخلاق، آن‏هم از نظر رابطه آن با اراده، مورد مطالعه قرار گرفته است. افلاطون، «عادت» را بيشتر از لحاظ تحقير «فضيلت موروثى و اكتسابى» مورد بحث قرار مى‏دهد تا بدين وسيله امتياز فضيلت حقيقى كه «دانش» است واضح‏تر گردد. از اين‏رو، افلاطون عادت را بيشتر از افق جنبه‏هاى اخلاقى و معنوى مورد مطالعه قرار مى‏دهد.42 بر همين اساس، تأكيد مكتب فلسفى ايدئاليسم بر نقش تقليد و الگو يا اسوه نيز به اين خاطر است كه بايد ميراث فرهنگى هر نسلى را از طريق عادت دادن به افراد انتقال داد تا آنها را براى آينده آماده سازد.43 دكارت نظريه مكانيكى عادت را كه اپيكور مبتكر آن است مشروح‏تر بيان مى‏دارد. از نظر وى، جسم و روح دو جوهر متفاوت مى‏باشند و حركت اعضاى جسمانى در نتيجه عبور اجزاى روحى انجام مى‏گيرد. به عقيده دكارت، عمل عادت دادن شبيه است به عمل رودخانه‏هايى كه به واسطه جريان آب مسير خود را حفر مى‏كنند. مالبرانش نيز درباره ماهيت و كيفيت پيدايش عادت از نظر وظايف‏الاعضايى نظرياتى مشابه دكارت دارد با اين تفاوت كه مالبرانش در عين حال، بر رابطه حافظه و عادت متوجه شده و حتى عادت فطرى نيز در نظريات او به چشم مى‏خورد و به طور كلى، نظريه‏اى كه در مورد عادت بيان مى‏كند شامل عاداتى است كه مربوط به اتحاد جسم و روح مى‏شوند و اين نظريه، نظريه‏اى كاملاً مكانيكى است.44


نظريات ذكر شده از فلاسفه نام‏برده عموما مبتنى بر اين است كه عادت فقط نوعى فعاليت است. در مقابل، گروه ديگرى از فلاسفه نقش عادت را مهم‏تر معرفى كرده و براى آن فلسفه تجربى قايل شده‏اند. فلاسفه‏اى نظير لاك، بركلى، هيوم، كوندايك، و اسپنسر از اين دسته‏اند. براى مثال، كوندايك در ماهيت ظهور عادت چنين بحث مى‏كند: «احتياج، مشخص و معين‏كننده افعال است و احتياج معين، عمل معين ايجاد مى‏كند و بدين‏سان عادت به وجود مى‏آيد.» عقايد كوندايك در مراحلى به نظريات اسپنسر نزديك شده‏است و به اين نتيجه مى‏رسند كه چون عادات نمى‏توانند با هر وضعيتى متناسب و سازگار باشند بنابراين، در موارد تازه و غيرعادى استمداد از عقل لازم مى‏شود. اما اسپنسر توارث را نيز به معادله اضافه مى‏كند و معتقد مى‏شود كه عادت انفرادى نيست و در حالى كه موجب تغيير و تبديل مى‏شود، از نسلى به نسلى ديگر منتقل مى‏گردد.45


علاوه بر فلاسفه نام‏برده، عده كثيرى از فلاسفه گذشته و معاصر در مورد عادت نظرياتى دارند و هر يك به نوعى عادت را تشريح نموده‏اند. ولى آنچه مسلم است، نه روان‏شناسى و نه مكاتب فلسفى هنوز موفق به توضيح و توجيه اصولى و مفيد عادت نشده‏اند و اين معما همچنان لاينحل و ناشناخته به حال خود باقى است.


عادت از منظر تعليم و تربيت

عادت داراى ظرفيت بالقوه‏اى براى تربيت است و نقش عمده‏اى در يادگيرى دارد. براى مثال، آدمى ابتدا رفتارى را مى‏بيند و نتيجه‏اى از آن مى‏گيرد، سپس آن را تكرار مى‏كند و به صورت عادت درمى‏آيد. سخن گفتن، راه رفتن و نحوه غذا خوردن نمونه‏هايى از عادت هستند. وقتى رفتار به صورت عادت درآمد، مانند يك عمل فطرى و غريزى مى‏شود.46 به اعتقاد مكتب اسلام، جان بدون هيچ رنجى به وسيله عادت قوام مى‏گيرد و بدون هيچ زحمت و مقاومتى استوار مى‏ماند.47


به عقيده استاد مطهّرى، عادت بر دو نوع است: عادت انفعالى و عادت فعلى. به زعم وى، عادات انفعالى عاداتى است كه به عامل خارجى بستگى دارد و در صورت انس با آن انسان را اسير خود مى‏كند و اين خطرناك است؛ مانند سيگار كشيدن كه باعث مى‏شود انسان به سيگار وابستگى پيدا كرده، دلش بخواهد هميشه اين دود به او برسد. اما نوع ديگر عادت، فعلى است كه در آن به عامل خارجى وابسته نيست و تنها از طريق تمرين و ممارست بهتر ياد گرفته مى‏شوند؛ مانند عادات جسمانى و انجام انواع هنرها و فنون. همچنين بسيارى از عادات كه مربوط به ملكات نفسانى انسان است، از طريق تمرين و عادت بهترى يادگرفته مى‏شوند؛ مانند شجاعت، جود و سخاوت و عفت و پاكدامنى و... كه در اثر تمرين و پافشارى به صورت عادات نيك نفسانى در انسان درمى‏آيند و مقاومت انسان را در جهت خلاف افزايش مى‏دهد.48


باقرى نيز به خصيصه «ظهور تدريجى شاكله» و اصل «مداومت و محافظت عمل» در تربيت اشاره كرده و معتقد است: همراهى، مداومت و محافظت ضرورى است؛ زيرا مداومت بدون محافظت سازنده عادات سطحى و خشك است و محافظت بدون مداومت اصلاً سازنده نيست؛ چراكه هرچند هم بسيار متعالى باشد، زايل خواهد شد. از ديد وى، فرايض ابزارى براى تداوم عمل نيستند.49


طبيعى است براى تشكيل عادات نيك و از بين بردن عادات بد، طى كردن مراحلى لازم است تا بتوان طبيعت ثانوى فرد را تشكيل يا تغيير داد. غزالى مراحل تشكيل عادت را در دو مرحله «تكوين» و «ثبات» مى‏داند. مرحله تكوين، مرحله‏اى است كه رفتار انسان به آسانى و روانى انجام نمى‏گيرد، بلكه با تحمل و دشوارى‏هايى همراه است. مرحله ثبات به گونه‏اى است كه رفتار و اعمال به صورت ابزارى درمى‏آيد.50


اين ديدگاه در واقع، همان نظر مكتب سلوك رفتار (شرطى‏سازى) يا ديدگاه پاولف است. طبق اين ديدگاه و ديدگاه‏هاى مشابه، انسان بسيارى از اعمال و مهارت‏ها و معلومات را از راه تمرين و تكرار و عادت دادن بهتر ياد مى‏گيرد كه در آن، يادگيرنده در اثر درك ارتباط بين امور مختلف در ذهن كه در اثر مجاورت و همانندى حاصل مى‏شود، امور گوناگون را مى‏آموزد. البته طبق اين ديدگاه، تنبيه و پاداش نقش مهمى در يادگيرى دارند.51


به اعتقاد ارسطو، عادت نه تنها عمل را آسان كرده و رنج كوشش را از بين مى‏برد، بلكه تمايل نيز ايجاد مى‏كند. از نظر وى، تكرار، توليد عادت و عادت توليد تمايل مى‏كند و تمايل نيز به نوبه خود عمل را به وجود مى‏آورد. حاصل اين عمل، نوعى دانش و معرفت است.52 لايب نيتز معتقد است كه هر آنچه در وجود آدمى به واسطه عادت اثر كند، اثرش باقى مانده و از بين نمى‏رود و آنچه وجود داشته (گذشته)، از موجوديت دست نمى‏كشد و از آن، چيزى در آثار فعلى (حال) باقى است. در واقع، از ديد وى، عادت است كه گذشته، حال و آينده افراد را به هم مرتبط ساخته و باعث‏انسجام‏عمل‏ويادگيرى معنادار مى‏شود.53


از ديدگاه بسيارى از متخصصان تعليم و تربيت، قسمتى از اخلاقيات را بايد در وجود بشر تكوين كرد و به اصطلاح اخلاق، بايد فضايل را به صورت ملكات در انسان ايجاد نمود. انسان تربيت‏شده انسانى است كه آنچه «فضيلت» ناميده مى‏شود، در او به صورت خوى و ملكه درآمده باشد و مادامى كه يك فضيلت، به صورت ملكه درآمد، زوالش مشكل خواهد شد. در نظر اين دسته، تربيت، فن تشكيل عادت است و اين كار را بايد از همان دوران كودكى كه روح انسان قابليت انعطاف دارد آغاز كرد؛ چراكه گفته مى‏شود: تربيت در دوران كودكى مانند نقشى است كه بر روى سنگ حك شده است و تغيير و زوال آن بسيار مشكل مى‏باشد.54بنابراين، از آن‏رو كه عادت جزء طبيعت آدمى محسوب مى‏شود، انسان بايد امور نيك را حتى‏الامكان از طريق عادت فراگيرد تا با تمرين و پافشارى بر آن، به صورت عادتى استوار در شخصيت او عجين شود و منزلتش را در ميان مردم بالا ببرد و انجام كارهاى ديگر براى او آسان شود.55


در آخر بايد گفت: همين عادت، با تمام اهميت و عظمتى كه در فرايند تربيت دارد، اگر بدون آگاهى لازم و كامل باشد، به عنصر و روشى بيهوده تغيير شكل مى‏دهد و به صورت يك عمل خود به خودى درمى‏آيد.56


موانع و چالش‏هاى عادت

عادت يك فعل و انفعال روحى و معنوى بى‏اثر و بى‏تفاوت نبوده، بلكه اين پديده در هر دو جهت، يعنى هم از لحاظ مثبت و هم از لحاظ منفى، داراى پيامدهايى است. از جمله جنبه‏هاى مثبت عادت، ايجاد و حصول معرفت (بدون احتياج به مراتب حافظه)، افزايش قابليت تحول و ازدياد مقاومت در برابر مشكلات و مصايب است.57 اما اين پديده داراى جنبه‏هاى منفى نيز مى‏باشد كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:


يكى از جنبه‏هاى منفى عادت اين است كه اگرچه عادت مثبت نقش بسيار مؤثرى در مراحل اوليه زندگى دارد، اما با طى مراحل كمال و ترقيات روحى عادات (هرچند مثبت باشند)، مى‏توانند مانع حركت سريع و جهش ارتقايى روح انسانى شوند؛58 چراكه به اعتقاد علماى اخلاق، عادت به منزله ماده موم و قابل انعطاف و شكل‏پذيرى است كه هر شكلى به آن بدهيم مى‏پذيرد. اين قابليت انعطاف انسان، در دوران اوليه زندگى مى‏باشد و زمانى است كه هنوز «خرد» او شكل نگرفته است. به عبارت ديگر، قسمت اعظم تربيت انسان‏ها در دوران كودكى شكل مى‏گيرد كه در آن تفكر، هنوز به مرحله انتزاعى خود نرسيده است و هر عادتى كه شكل گيرد تغيير دادن آن بسيار مشكل است و در شخصيت او منعقد مى‏شود.59


يكى ديگر از چالش‏هاى عادت اين است كه ارزش‏ها را غيرقابل درك مى‏نمايد؛ بدين معنا كه در نتيجه حصول انس روحى و معنوى، غالبا ارزش حقيقى اشيا و موجودات و ارزش مطلق هر چيزى و هر نعمتى بر ما مجهول مى‏ماند و به همان لحاظ است كه عموما ارزش‏ها و ارزيابى‏ها نيز روى نسبيت صورت مى‏گيرد.60


شايد يكى از مهم‏ترين جنبه‏هاى منفى عادت كه متأسفانه مورد ابتلاى اكثريت قريب به اتفاق بشر است، اين است كه عادت ارزش معنايى و اثرات معنوى را در انسان تقليل مى‏دهد. «عادت علمى» يكى از اين موارد است كه اثرات مفيد و مثبت علم را تقليل مى‏دهد و «علم معرفتى» را به «علم محفوظاتى» تبديل مى‏كند. در اين حالت، علم از سطح محفوظات ذهنى تجاوز نمى‏كند.61


طبق نظر علماى تربيتى جديد، نبايد آدمى را به هيچ چيز ـ چه خوب و چه بد ـ عادت داد؛ چراكه عادت مطلقا بد است. همين كه چيزى به صورت عادت درآمد، بر انسان حكومت مى‏كند و نمى‏توان آن را ترك كرد. آن وقت، هر كارى را كه انجام مى‏دهد نه به حكم عقل و اراده يا قدرت تشخيص، بلكه به حكم اين مى‏باشد كه عادتش شده و اگر انجام ندهد ناراحت مى‏شود. اين نظر مطابق حديثى از امام صادق عليه‏السلام نيز مى‏باشد كه مى‏فرمايد: «به طول ركوع و سجود فرد نگاه نكنيد كه آن، چيزى است كه او بدان عادت كرده و اگر بخواهد آن را ترك كند وحشت مى‏كند.»62 بنابراين، اين دسته در مقابل نظر قدما كه تربيت را فن تشكيل عادات مى‏دانستند، «تربيت را فن بر هم زدن عادات مى‏دانند.»63


از سوى ديگر، عادت، ارزش اخلاقى يك كار را از ميان مى‏برد و به هيچ وجه نمى‏تواند ملاك انسانيت و ايمان باشد. يعنى هر كارى، حتى بهترين كار، اگر به صورت عادت درآيد، به صورت ملكه بر انسان حكم مى‏كند؛ چه عقل بپسندد و چه نپسندد. به گفته روسو، «بايد اميل را عادت دهم كه به هيچ چيز عادت نكند.» اين گفته در واقع، نقطه مقابل عقيده قدما مى‏باشد كه تربيت را فن تشكيل عادت مى‏دانستند. در اينجا مسئله آزادى اخلاقى مطرح مى‏شود كه براساس آن، عادات باعث مى‏شوند انسان آزادى‏اش سلب شود و قدرت عقل و اراده اخلاقى كاهش يابد.64 اين نكته در فرمايش امام على عليه‏السلامبه خوبى روشن مى‏شود: «آفت رياضت (و پرورش نفس) چيره شدن عادت است.65 از اين‏رو، هرقدر عادات انسان زياد شود، استقلال و آزادى‏اش كمتر مى‏شود و حكم عقل و اراده اثر چندانى ندارد.66


در يادگيرى از طريق عادت دادن، فرد بدون توجه و آگاهى به تكرار امرى مى‏پردازد و همين امر خود به خود او را به فراگيرى مطلبى خاص يا انجام امرى معين قادر مى‏سازد. اين نوع فراگيرى با درك و فهم توأم نيست و فرد تنها در اثر تكرار امرى را به ذهن خود وارد مى‏سازد يا مهارت‏هايى را كسب مى‏كند. به عبارت ديگر، شرط‏اساسى در اين‏گونه آموزش مجاورت و تكرار و تمرين است.67


در جريان عادت دادن، فرد آنچه را ارائه مى‏شود مى‏پذيرد. براى مثال، وقتى معلم مطلبى را ارائه مى‏دهد شاگرد نيز به سخنان معلم گوش فرا مى‏دهد و اين جريان چند مرتبه تكرار مى‏شود و در اين صورت، شاگرد آنچه را كه ارائه شده است خود به خود، يعنى بدون اراده و آگاهى، مى‏پذيرد.68 از طرفى، در عادت دادن به عنوان يك روش تربيتى نتيجه عمل يا آموزش قابل پيش‏بينى است؛ يعنى نتيجه آموزش يا اعمالى كه از طريق تلقين انجام مى‏گيرد و فهم چندان دخالتى ندارد، روشن است. براى نمونه، فرد هر چه را كه حفظ كرده يا قبلاً انجام داده و تكرار كرده است بعد نيز آن را به همان صورت يا ناقص‏تر پس مى‏دهد و اين همانند تحصيل‏كرده‏هايى است كه مدت‏ها به تحصيل مشغول مى‏شوند بدون اينكه تغييرى در رفتارشان به وجود بيايد.69


افرادى مانند افلاطون، كانت، روسو و ديويى نيز به مخالفت با عادت برخاسته‏اند. افلاطون آن را «فضيلتى دور از تعقل، بدون اساس و مشكوك و غيرقابل تعليم به ديگران» مى‏داند. به زعم كانت، تأكيد بر عادت دادن كودك به هر چيزى، مخاطره‏انگيز بوده و باعث سلب استقلال و آزادى مى‏شود. وى تنها كار لازم را بازداشتن بچه‏ها از تشكيل عادت مى‏داند. ديويى هم از اين منظر با عادت مخالف است و معتقد است: تشكيل عادت در كودكان، آنها را براى تطبيق با شرايط متغير محيطى و زمانى خويش عاجز ساخته و پايه شكست افراد در روزگار خويش را فراهم سازد.70


در نتيجه، عادت يكى از پيچيده‏ترين مسائلى است كه مدت‏ها نظر فلاسفه و متفكران را سخت به خود جلب كرده است و با وجود اينكه مسئله «عادت» از خيلى پيش شناخته شد، اما هنوز هم در اين زمينه پيشرفت‏هاى قابل ملاحظه و نظريات صريح و روشنى در دست نيست.


نتيجه‏گيرى

با توجه به آنچه بيان شد، مى‏توان گفت: عادت دادن اگرچه از ابتدايى‏ترين و شناخته‏ترين روش‏هاى تربيتى است، اما همواره اين مسئله وجود دارد كه آيا يك روش تربيتى مؤثر در هر زمينه‏اى هست يا نه؟ طبق نتايج، عادت بهتر است در افعال فعلى انجام گيرد؛ يعنى افعالى كه به عامل خارجى وابسته نيست و از طريق تمرين و تكرار بهتر ياد گرفته مى‏شوند؛ مانند عادت دادن به چگونگى غذاخوردن، ورزش كردن، به موقع خوابيدن يا بيدار شدن و... . برخى از عادات خوب نفسانى، مانند شجاعت، جود و بخشش، عدالت، و فضايل اخلاقى نيز از طريق عادت بهتر ياد گرفته مى‏شوند. اما در افعال انفعالى عادت جايز نيست؛ چراكه وابسته به عامل خارجى بوده و بر انسان حكومت مى‏كند؛ مانند عادت به سيگار كشيدن كه برايشان بسيار مضر است.


نتايج پژوهش نشان داد كه يكى از چالش‏ها يا موانع عادت دادن اين است كه شكل‏گيرى آن منوط به دوران كودكى بوده و نمى‏توان در مراحل بالاتر كه خرد شكل مى‏گيرد از آن استفاده كرد. البته اين امر نه تنها نمى‏تواند يك چالش به حساب آيد، بلكه يكى از آثار مثبت و تربيتى عادت هم هست. به عبارتى، چنانچه عادت دادن در دوران اوليه زندگى در ارتباط با عادات انفعالى يا عاداتى باشد كه نيازمند انتخاب، و اختيار عقل و اراده افراد است، يك چالش يا مانع به حساب مى‏آيد، اما چنانچه در ارتباط با عادات فعلى مانند عادات خوب جسمانى و فضايل اخلاقى باشد، اثرات مثبت تربيتى خواهد داشت. براى مثال، عادت دادن كودكان به عادات خوب جسمانى (مانند ورزش)، رفتارى (خوش‏برخوردى، درست غذا خوردن، درست درس خواندن، به‏موقع خوابيدن، نظافت و...) و فضايل اخلاقى (نماز، روزه و...) در مراحل اوليه زندگى مفيد خواهد بود.


يكى ديگر از چالش‏هاى عادت دادن تقليل اثرات معنوى رفتارها و يادگيرى‏هاى افراد است؛ زيرا عادت دادن مبتنى بر تكرار و تمرين بوده و كمتر عقل و آگاهى در آن دخالت دارد. اين خود باعث مى‏شود كه افراد با افكار و اعتقادات كليشه‏اى و غيرقابل انعطاف بار آيند كه آثار مخرب تربيتى و روانى در پى خواهد داشت. از اين‏رو، بايد سعى داشت كه در مراحل اوليه زندگى از عادت دادن كودكان به امورى كه نيازمند تفكر و تعقل و تفسير شخصى است و نيز از اجبار و فشار خوددارى كرد. براى مثال، چنانچه به كودكان ياد بدهيم كه هميشه به امور و نظرات ديگران به ديده ترديد بنگرند، ممكن است در بزرگ‏سالى نيز افرادى شكاك بوده و همواره نظرات و افكار ساير افراد را بدون نقادى و سنجش مورد انتقاد و انكار قرار دهند.


با وجود اين، در فرايند تربيت اسلامى با رعايت نكاتى مى‏توان از اين روش بهره زيادى برد و به همين دليل، در تعاليم اسلامى بر استفاده از اين روش، بخصوص در فراگيرى اصول و تعاليم دينى، تأكيد گرديده و از آن به عنوان يك روش پايه براى روش‏هاى ديگر نام برده شده است. براى مثال، آنجا كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهمى‏فرمايد: «به خانواده‏ات فرمان ده تا نماز بخوانند و بر نماز ايستادگى و پافشارى كن»، در واقع، بيان مى‏كند كه عادت دادن افراد به تكرار يك امرى باعث مى‏شود يك عادت خوب فردى به وجود آيد و در طول زندگى رفتار فرد را هدايت و تنظيم كند. همچنين نمى‏توان كاملاً تفكر و تعقل را از عادت دادن سلب كرد. براى نمونه، هنگامى كه امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آلههر روز بخشى از اخلاق خود را به من ياد مى‏داد و به من امر مى‏كرد كه از آن پيروى كنم، در واقع، بيان‏كننده اين واقعيت است كه اين فرايند، آگاهانه و بر اساس شعور و توجه انجام مى‏گيرد و نه خودكار و ناآگاهانه و بى‏روح. همچنين زمانى كه در مدرسه كودك رفتارى را مشاهده مى‏كند و آن را تكرار مى‏كند و نتيجه‏اى از آن مى‏گيرد، عاملى كه باعث تكرار آن عمل مى‏شود و بر تصميم كودك مبنى بر تكرار يا عدم تكرار آن عمل تأثير مى‏گذارد، تفكر است. اين شبيه همان چيزى است كه در روان‏شناسى «تقويت جانشينى» يا «تنبيه جانشينى» ناميده مى‏شود: اگر كودكى به خاطر كارى كه از ديگرى سر مى‏زند تشويق مى‏شود، آن كار را انجام مى‏دهد تا مورد تشويق قرار گيرد.


بنابراين، بهتر است در فرايند تربيت از اين روش در مراحل اوليه رشد افراد براى آموزش و انتقال عادات فعلى مطلوب فردى و اجتماعى استفاده شود. در مراحل بالاتر، بايد روش‏هاى تربيتى بيشتر مبتنى بر تعقل و تفكر انتزاعى افراد باشد تا در تعارض بين آنچه بايد به آن عادت كنند و آنچه بايد به آن عادت نكنند قرار نگيرند.


راه‏كارها و پيشنهادها

به منظور استفاده مطلوب و نتيجه‏بخش از روش عادت دادن در فرايند تربيت و با توجه به آنچه گفته شد، پيشنهادها و نكات زير ارائه مى‏شود:


1. مربيان، به ويژه مربيان مقطع ابتدايى، بيش از همه نيازمند شناخت مجموعه روش‏هاى تربيتى، به ويژه روش مفعول عادت هستند تا بتوانند با استفاده از يافته‏هاى خويش، گام‏هاى عملى در اين زمينه بردارند. به علاوه، تشكيل عادت در اين دوره به مراتب آسان‏تر از دوره‏هاى بعدى رشد است.


2. داشتن ويژگى‏هايى براى كاربرد اين روش ضرورى است. مربيان علاوه بر كسب آگاهى درباره روش‏ها، بايد بيش از هر چيز صبور و بردبار بوده و علاوه بر آن، خود نقش الگو و اسوه داشته باشند.


3. از جمله عادات مطلوب با توجه به روايات و تأكيدات اسلام، عادت به انجام فرايض دينى است كه از كودكى بايد شروع شود تا با ايجاد روح معنوى در آنان، ادامه انجام اين فرايض در بزرگ‏سالى براى‏آنان دشوار نشود.


4. به والدين، معلمان و ديگر دست‏اندركاران تعليم و تربيت توصيه مى‏شود كه از سخت‏گيرى‏هاى بى‏مورد نسبت به دانش‏آموزان و كودكان براى ترك يا انجام عادات معين، خوددارى نمايند.


5. به موازات رشد عقلانى، بايد سهم ايجاد عادات را به نفع شيوه‏هاى تربيتى ديگر كه تأثيرات آنها به نسبت زيادتر است كاهش داد.


6. به منظور افزايش تأثيرگذارى عادت دادن، استفاده از روش‏هاى تربيتى ديگر از قبيل: پند و اندرز، الگو سازى و معرفى الگو و اسوه، تشويق، گفت‏وگو و غيره در كنار اين روش پيشنهاد مى‏شود تا عادت به تفكر، پرسش‏گرى، هدف‏مندى و نظم در فراگيران شكل گيرد.


منابع

ـ نهج‏البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378.


ـ احمدى، سيداحمد، اصول و روش‏هاى تربيت اسلامى، اصفهان، جهاد دانشگاهى، 1380.


ـ باقرى، خسرو، نگاهى به تربيت اسلامى، تهران، سازمان پژوهش و برنامه‏ريزى، 1374.


ـ تميمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحكم و دررالكلم، ترجمه محمدعلى انصارى قمى، تهران، بى‏نا، 1337.


ـ حجتى، محمدباقر، روان‏شناسى از ديدگاه غزالى و دانشمندان اسلامى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361.


ـ داوودى، محمد، تربيت دينى (سيره تربيتى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل‏بيت عليهم‏السلام)، زيرنظر عليرضا اعرافى، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1384.


ـ شريعتمدارى، على، اصول و فلسفه تعليم و تربيت، تهران، اميركبير، 1383.


ـ ـــــ ، تعليم و تربيت اسلامى، تهران، اميركبير، 1383.


ـ صبورى اردوبادى، احمد، نقش تربيتى عادت، تهران، هدى، 1360.


ـ عطاران، محمد، آراى مربيان بزرگ مسلمان درباره تربيت كودك (ابن‏سينا، غزالى و خواجه نصيرالدين طوسى)، تهران، سازمان پژوهش و برنامه‏ريزى، 1366.


ـ فرمهينى فراهانى، محسن، فرهنگ توصيفى علوم تربيتى، تهران، اسرار دانش، 1378.


ـ قطب، محمد، روش تربيتى اسلام، ترجمه محمدمهدى جعفرى، شيراز، دانشگاه شيراز، 1375.


ـ كلينى، محمدبن يعقوب، اصول كافى، تصحيح باقر بهبودى و على‏اكبر غفارى، تهران، المكتب الاسلاميه، 1392ق.


ـ گوتك، جرالد. ال، مكاتب فلسفى و آراء تربيتى، ترجمه محمدجعفر پاك‏سرشت، تهران، سمت، 1384.


ـ محمدى رى‏شهرى، محمد، ميزان‏الحكمه، ترجمه حميدرضا شيخى، تهران، دارالحديث، 1379.


ـ مطهّرى، مرتضى، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، صدرا، 1375.


ـ نيلى احمدآبادى، محمدرضا، «روش تربيتى عادت از ديدگاه امام على عليه‏السلامو دانشمندان»، تربيت اسلامى (مقالات برگزيده)، تهران، تربيت اسلامى، زمستان 1379.


پی نوشت ها

1ـ خسرو باقرى، نگاهى به تربيت اسلامى، ص 37.


2ـ محمد قطب، روش تربيتى اسلام، ترجمه محمدمهدى جعفرى، ص 9.


3ـ سيداحمد احمدى، اصول و روش‏هاى تربيت اسلامى، ص 70.


4ـ محمد قطب، همان، ص 220.


5ـ احمد صبورى اردوبادى، نقش تربيتى عادت، ص 2.


6ـ محمد داوودى، تربيت دينى (سيره تربيتى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل‏بيت عليهم‏السلام)، زيرنظر عليرضا اعرافى، ص 241.


7ـ احمد صبورى، همان، ص 8.


8ـ حسن عميد، فرهنگ فارسى عميد، ذيل واژه «عادت».


9ـ محمد عطاران، آراى مربيان بزرگ مسلمان درباره تربيت كودك، ص 40.


10ـ محسن فرمهينى فراهانى، فرهنگ توصيفى علوم تربيتى، ص 253.


11. Training.


habituate oneself.12.


13ـ همان، ص 254.


14ـ محمدباقر حجتى، روان‏شناسى از ديدگاه غزالى و دانشمندان اسلامى، ص 108.


15ـ احمد صبورى، همان، ص 22ـ23.


16ـ محمد قطب، همان، ص 220.


17ـ احمد صبورى، همان، ص 225.


18ـ همان، ص 226.


19ـ محمد قطب، همان، ص 221.


20ـ سيداحمد احمدى، همان، ص 83.


21ـ محمد داوودى، همان، ص 119.


22ـ سيداحمد احمدى، همان، ص 83ـ84.


23ـ همان، ص 84.


24ـ نهج‏البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدى، حكمت 145.


25ـ محمد داوودى، همان، ص 135.


26ـ محمد قطب، همان، ص 224.


27ـ سيداحمد احمدى، همان، ص 84.


28ـ محمد داوودى، همان، ص 131.


29ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، تصحيح باقر بهبودى و على‏اكبر غفارى، ج 1، ص 67.


30ـ احمد صبورى، همان، ص 232.


31ـ عبدالواحدبن محمد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكلم، ترجمه محمدعلى انصارى قمى، ص 115.


32ـ سيداحمد احمدى، همان، ص 85.


33ـ محمد محمدى رى‏شهرى، ميزان‏الحكمه، ترجمه حميدرضا شيخى، ج 9، ص 4191ـ4192.


34ـ همان، ص 4192ـ4193.


35ـ مرتضى مطهّرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 366.


36ـ محمد محمدى رى&