افسردگی علل و درمان آن
«افسردگى» از اختلالات خلقى محسوب مىشود كه شيوع آن حدود 15 درصد در طول عمر، و براى زنان تا 25 درصد نيز گزارش شده است(كاپلان سادووك، خلاصه روانپزشكى، ترجمه پورافكارى، ج 2، ص 228، انتشارات شهر آشوب.)
افرادى كه به افسردگى مبتلا مىشوند، در واقع عواطف و هيجانات آنها دچار اختلال مىشود و قادر به ابراز هيجانات و عواطف خود نيستند. اگر كسى پنج تا (يا بيشتر) از علايم زير را در يك دوره يك هفتهاى داشته باشد، دچار افسردگى اساسى شده است؛ البته به شرط اين كه اين علايم ناشى از يك بيمارى جسمانى نباشد:
1. خُلق افسرده در اكثر مواقع روز (مثل احساس غمگينى و پوچى) ؛
2. كاهش قابل توجهى در علاقه يا احساس به فعاليتهاى روزمرّه (تقريباً در همه روز) ؛
3. بىخوابى يا پرخوابى تقريباً هر روز ؛
4. احساس خستگى مفرط تقريباً هر روز ؛
5. تحريك يا كندى روانى - حركتى تقريباً هر روز ؛
6. احساس بىارزشى ؛
7. كاهش تمركز و كاهش توانايى تفكر ؛
8. افكار خودكشى به صورت مكرر (البته بدون داشتن طرح خاص يا اقدام به خودكشى)(همان.)
علل افسردگى
علل گوناگونى، منجر به بيمارى افسردگى مىشود؛ از جمله:
1. عوامل روانى - اجتماعى ؛ مانند: رويدادهاى زندگى و استرس محيطى.
2. عوامل ژنتيكى ؛ مطالعات خانوادگى نشان مىدهد كه با كم شدن ميزان قرابت خانوادگى، احتمال ابتلا به اختلال خُلقى نيز كاهش مىيابد. همچنين اگر يكى از والدين مبتلا به اختلال افسردگى است، 25 درصد شانس ابتلا به اختلال خُلقى در فرزندان وجود دارد. و اگر پدر و مادر هر دو افسرده باشند، شانس بچهها براى ابتلا به افسردگى 50 تا 75 درصد افزايش مىيابد.
3. عوامل زيست شناختى ؛ نوسان در پيكهاى عصبى - به ويژه دو ناقل عصبى به نامهاى نوراپى نفرين(همان، صص 218-226. ) در ضمن همه انسانها نوسانات خلقى و غمگينى را در زندگى تجربه مىكنند و نبايد به محض غمگينى، احساس كنند كه به اختلال افسردگى مبتلا شدهاند. فقط در صورتى مىتوان برچسب افسردگى را به كسى زد كه حداقل پنج علامت از نشانههاى ذكر شده، به صورت مستمر در او مشاهده شود.