خاطرات تلخ چون خنجر به تن دردآور است

گر چه آن خونش سیاه و خنجرش خون احمر است

 

کوش تا عمر کمت با خاطر بد نگذرد

خاطرات بد دلیل واضح چشم تر است

 

عشق را در هر کجا جویی نشانی از دلم

مانده بر آن گر چه دل از ریشه بی بال و تر است

 

در میان دفتر خوناب نامی از دلم

در میان جمله ها او حرف ناب دفتر است

 

خاطری را بد مکن چون خاطر غمگین تو

حاصل بد کردن خاطر ز سوی دیگر است

 

ساحل دریای غم همچون سرابی بیش نیست

روز رفتن سوی ساحل بین که روز محشر است

 

ساقیا خوش باش در باقی عمر

چون که باقیمانده این عمر ، عمری بهتر است