تو کجایی سهراب ؟ آب را گل کردند و چه با دل کردند ،

زخمها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند
در همین نزدیکی عشق را دار زدند همه جا سایه دیوار زدند
گفته بودی قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این شهر غریب!
قایقت جا دارد؟که نجاتم دهی از این گرداب ؟
من  هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم
قایقت جا دارد؟