خدا حافظ اي كوچه اي شهر غم 

كه در كام من كرده اي زهر غم 

 

از ياد من نرفته روزي كه در مدينه 

من دست بسته بودم دشمن به خانه ام بود 

از ياد من نرفته روزي كه بين كوچه 

خورده كتك كسي كه ماه يگانه ام بود

از ياد من نرفته روزي كه سر برهنه 

من را به كوچه بردند اشكم نشانه ام بود 

از ياد من نرفته روزي كه از غريبي 

دادم زكف كسي كه عشق زمانه ام بود

از ياد من نرفته روزي كه همسر من 

در پشت من دويد اشك روانه ام بود