4vhqjebpxz2qckd8t6c51 جک های جدید در اردیبهشت 91 سری چهارم

 

یه بار تو یه جمعی بودم مامانم زنگ زد گفت: یه سوالی ازت می پرسم اونجا تابلو نکن! فقط با آره یا نه جواب منو بده! باشه؟

گفتم: باشه.

گفت: اوضاع اونجا چه جوریه؟!

***********

یه روز غضنفر میره خواستگاری,می بینه دختره سیبیل داره.بهش میگه شما چرا سیبیل داری؟

دختره گریه می کنه.

غضنفر می ره از دلش در بیاره, میگه چرا گریه می کنی؟ مرد که گریه نمی کنه.

***********

بنده خدا میره قهوه خونه میگه یه فنجون قهوه چنده…؟ طرف میگه پونصد.

رفیق مون می پرسه شکرش چنده…؟ او هم میگه مجانیه. ایشون هم میگه پس ۲ کیلو شکر بده!

***********

به غضنفر میگن تو طرفدار کدوم تیم فوتبال هستی؟
میگه قربون جدش برم آسد میلان!!

***********

بنده خدا می ره امتحان گواهی نامه بده. چندبار رد میشه.

بعد تو راه پلیس جلوش رو می گیره. می گه گواهی نامه!

اون هم میگه دادین که می خواین؟

***********

از این طرح هزاران لبخند که هیچی به ما نرسید. حالا اگه یه طرح هزاران فحش بذاره من یه نفری همه رو برنده میشم!

***********

چه لحظه باشکوهی بود. اون لحظه

وقتی معلم می بردمون پای تخته تا ازمون درس بپرسه وسطش زنگ می خورد!

***********

تا حالا دقت کردین وقتی یه نفر شمارو دعوت به دیدن یه فیلمی که قبلا خودش دیده می کنه تو مدت فیلم یه جوری نگاتون می کننه که انگار خودش فیلم رو ساخته؟!

***********

دو نفر داشتن با هم خالی می بستن. اولی گفت ۴۰ سال پیش ساعت بابام تو همین رود افتاد!

دیروز بعد این همه مدت رفتیم غواصی پیداش کردیم سالم بود!

دومی گفت بابای من ۴۰ سال پیش افتاد تو همین رود، دیروز دیدیم اومد خونه سالم سالم بود!

اولی گفت تو این مدت او زیر چی کار می کرد؟

گفت: ساعت بابای تو رو کوک می کرد.

***********

نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید: «شما برای چی می نویسید استاد؟»

برنارد شاو جواب داد: «برای یک لقمه نان.»

نویسنده جوان گفت: «متاسفم. برخلاف شما ما برای فرهنگ می نویسیم»

و برنارد شاو گفت: «عیبی ندارد پسرم. هرکدام از ما برای چیزی می نویسیم که نداریم.»

منبع : فرز دات آی آر