راننده اتوبوس

 

زنی با دختر خردسال خود چند صندلی عقبتر از راننده اتوبوس نشسته بود ، اتوبوس از خیابانی عبور میکرد که زنان فاحشه در خیابان پرسه میزدند تا برای خود مشتری پیدا کنند
دخترک نگاهی به خیابان کرد و از مادرش پرسید :
مامان این زنها چرا تو خیابون وایسادن ؟
مادر جواب داد :
منتظرن تا شوهرشون بیاد دنبالشون تا بعد با همدیگه برن خونه شون
راننده اتوبوس از آینه نگاهی به زن و دخترش انداخت و گفت :
- خانم چرا واقعیت رو به دخترتون نمیگید ؟
+ چه واقعیتی ؟
- اینکه این زنها فاحشه اند و برای پیدا کردن مشتری اینجا وایسادن !
زن کمی بر افروخته شد و دخترک که حالا سوالهای زیادی در ذهنش شکل گرفته بود از مادرش پرسید :
مامان اگه این زنها با مردی بخوابن و حامله بشن تکلیف بچشون چی میشه ؟
مادر بلافاصله جواب داد :
هیچی دخترم بچشون میشه راننده اتوبوس !!