اين كه ميگم دوست دارم اين كه مي گم تو رو مي خوام

اين كه مي گم هر جا بري تا آخرش باهات ميام

اين كه مي گم عاشقتم من تا هميشه باهاتم اين كه ميگم پيشم بمون چه تو شدي چه تو غم

دروغ محض به خدا من ديگه دوست ندارم

اسم تو رو روي لبم از روي عادت ميارم

دروغ محض به خدا من ديگه دوست ندارم

تو يكي از همين روزا ميرم و تنهات مي ذار م

از بازياي روزگار فرهاد تو بي تيشه شد

پنجره ي شكستمون چند روزيه كه شيشه شد

به هر چيزي كه فكر كني از توي چشمات مي خونم

تا يه قدم بر مي داري من انتهاشو مي دونم

***

به تو گفتم قبل رفتنت اگه نباشي يك روز كاري با دنيا ندارم

به تو گفتم خودمو مي كشم و پر ميزنم تو آسمونا

بگو گفتم يا نگفتم

به تو گفتم زنده ام با نفس خيال چشمات چشماتم ازم گرفتي

حالا من موندمو تيغ و رگ دست و عكس پاره ي تو من

بگو گفتم با نگفتم

مگه بهت نگفته بودم بي تو روزگار من تيره و تاره

حالا يادگار من بعد سفر كردن تو طناب داره

تيغ ميكشم رو رگهام مي پاشه خونم رو عكسات

نتونست سدي بسازه رنگ چشمات سيل اشكام

***

هيچ مي دوني دلم مي خواد از رو زمين برت دارم

دلم مي خواد خدا بشم زندگيتو خراب كنم

از همه دنيام بگذرم تو رو توي خاكت كنم

مرگتو تماشا كنم زجتو باور نكنم

تناب دور گردنم نشونه ي مرگ منه

نشونه ي اومدنم نشونه ي ديدنمه

پشت صداي شعر غم و غصه دار من

از همه دنيا بريدم

***

اشكاي روي صورتم هست دونه دونه

تو دنيا كسي قدر دل منو نمي دونه

اين دل نمي تونه كه بي تو بمونه

دوست داره كه تا صبح واسه تو بخونه

آخه اين دل من بي تو شده ديوونه

بري ازش ميمونه فقط يه و يرونه

نشستم يه گوشه اي يه اتاق تاريك و تنها

شدم خيره به در با كوله باري زغمها

يه گاه ميكنم به در يه نگاه به تلفن

يه حس داره بهم ميگه خاطرات مچاله كن

چطور فراموشت كنم تويي نفس برام

نذاشت توي دنيا هيچ كس برام

يه حس بهم ميگه كه عمر من ششده تلف

يه حس ميگه كه فقط اون بوده هدف

جون من بسته به جونت نفسم به نفست

نرو نذار بميرم انتظار ديگه بسه

سكوت و بشكن و پا بذار رو غرورت

اين من عاشق هر روز منتظر غروب

تا اون روز كه بياي ميمونم چشم به در

بياي و ببيني منتظرم با چشم تر

اي دل تنهام بسته چشم انتظاري

من موندم و شبهام شباي بي قراري

چرا تنهام مي ذاري چرا تنهام مي ذاري

باز اون چشات دوباره به يادم

باز اون نگات منو داده به بادم

خدا برس به دادم خدا برس به دادم

چقدر خودمو زدم برات به آتيش و برف

احساس يخ زدن و سوختن قاتي شدن

الان ديگه دلم شده برات يه ذره

نمي دونم كي بود چه حرفايي كه زد بهت

فكرت نمي ره از ذهنم بيرون يه لحظه

ياد ننگات ميوفتم دستام مي لرزه

***

بهار آمد و رفت بهار من نيامد

گل آمد و گلزار من نيامد

بر آوردن سر از شاخ ، گلها

گلي بر شاخسار من نيامد

چراغ لاله روشن شد به صحرا

چراغ شام تار من نيامد

چراغ را انتظار آمد به پايان

به پايان انتظار من نيامد

همه ياران كنار از غم گرفتند

چرا شادي كنار من نيامد؟
چه پيش آمد در اين صحرا كه عمري

گذشت و تك سوار من نيامد

سر از خواب گران برداشت عالم

سبك رفتار يار من نيامد

به كار دوست طي شد روزگارم

دريغ از من به كار من نيامد

پــــــــــــــــــــايـــــــــــــــــــــــان